جهان در داستانهای لاسلو کراسناهورکای هرگز پیش نمیرود؛ همیشه در حال فروپاشی است
جهان در داستانهای لاسلو کراسناهورکای هرگز پیش نمیرود؛ همیشه در حال فروپاشی است، غرق در شعلهها، در خود فرو میریزد یا در نیستی بلعیده میشود. این نویسنده مجارستانی، که در انزوای تپههای سنتلاسلو زندگی میکند، با نثری آخرالزمانی و داستانهایی از شخصیتهای به دام افتاده در هزارتوی بیرحم واقعیت، خوانندگان را به جهانی تاریک و بیامان میکشاند. مجموعه داستان «جهان ادامه مییابد» با طنزی تلخ و نیشدار، جهانی را به تصویر میکشد که در آن هیچ امیدی به رهایی نیست.
نثری که نفس را بند میآورد
کراسناهورکای، متولد ۱۹۵۴ در شهر گیولای مجارستان، استاد خلق مقدمههای گیراست. رمان اولش، «ساتانتانگو» (۱۹۸۵)، با داستانهایی از اخاذی و خیانت در دهکدهای فقیر آغاز میشود. در «اندوه مقاومت» (۱۹۸۹)، یک سیرک مرموز با لاشه نهنگ غولپیکر به شهری رو به زوال میآید. اما او این مقدمهها را به عمد رها میکند، بدون پایانبندی یا وضوح. داستانهایش از قراردادهای روایی سرپیچی میکنند و به جای پاسخ، پرسشهای بیشتری به جا میگذارند.
نثر او، که اغلب در یک جمله طولانی و بدون نقطه جریان مییابد، خواننده را مانند غواصی آزادکار در عمق داستان غرق میکند. در «جهان ادامه مییابد»، بسیاری از داستانها یک جمله واحدند، اما نه شبیه جملههای پر پیچ و خم پروست یا جویس. این جملات آرام پیش میروند، گاه مسحورکننده و گاه طاقتفرسا، مانند شکنجهای ادبی که صبر خواننده را میآزماید. در داستان «یک قطره آب»، که ۲۹ صفحه طول میکشد، گردشگر گمشدهای در خیابانهای شلوغ وارناسی هند سرگردان است و اضطرابش با تکرار عباراتی مثل «باید بروم» و «باید فرار کنم» شدت میگیرد.
طعنه به قوانین ادبی
کراسناهورکای با لذت، قوانین رماننویسی را به سخره میگیرد. او اطلاعات پایهای مانند نام شخصیتها یا مکانها را پنهان میکند تا حسی از رمز و راز را تزریق کند. داستانهایش پر از پیچشهای ناگهانی و بیمعناست که انتظار خواننده برای پایان خوش یا حتی پایان مشخص را ناکام میگذارند. در «جهان ادامه مییابد»، داستانهایی مثل «رو به پایین در جاده جنگلی» با تصاویری عجیب، مانند تولهسگی کنار سگ مرده در وسط جاده، خواننده را میخکوب میکنند، اما به سرعت به سوی ابهام میروند.
او استاد تعلیق است، اما تعلیقی که به جای حل شدن، به پوچی میرسد. شخصیتهایش گاهی خودشان از طولانی شدن حرفهایشان شکایت میکنند، گویی نویسنده به سبک خودش میخندد. در یکی از داستانها، راوی پس از وعده کوتاه کردن کلام، باز هم ادامه میدهد و تنش را تا مرز گسستن بالا میبرد.
تصاویری از پوچی و زیبایی
با وجود تاریکی، داستانهای کراسناهورکای گاه تصاویری خیرهکننده دارند: آبشاری عظیم که ناگهان روی صفحه تلویزیون در هتلی در هنگکنگ ظاهر میشود یا گردشگری که در سفری توهمزا در کییف میان ستارگان شناور میشود. این لحظات، مانند کاخی ویران در جنگلی پرتغالی، در میان نثر متراکم او میدرخشند. اما حتی این زیباییها هم بیمعنایند؛ تصاویر پررمزی که به هیچ نتیجهای نمیرسند.
صداقت در برابر پوچی زندگی
کراسناهورکای فرار از واقعیت را که در بیشتر داستانها یافت میشود، رد میکند. داستانهایش نه افسانههای اخلاقیاند و نه معماهایی با پاسخ. او با طنزی گزنده و نثری بیامان، تصویری صادقانه از جهانی در حال زوال ارائه میدهد. این جهان آشناست: پر از سکون، زیباییهای گذرا و وحشتی بیدلیل. برای لذت بردن از کراسناهورکای، باید تسلیم شد — به حس طنز یا به فقدان آن.
نظرات کاربران