رابطهی شیبانی با خروسجنگیها بعد از تعطیلی جبری مجله در بهار ۱۳۲۸ دستخوش اختلالاتی شد
در تاریخ معاصر ایران از انجمن خروسجنگی بهعنوان آغازگر جنبش نوگرایی در هنر یاد میشود. جنبشی که با پیشاهنگی جلیل ضیاءپور و همراهی دو تن از یاران جوانش (غلامحسین غریب و حسن شیروانی) با هدف پسزدن ابرهای تیرهی کهنگی و خمودگی هنر، در بهار 1327، در سپهر فرهنگ این سامان جلوه کرد. خاستگاه و پایگاه این انجمن، آتلیهی شخصی ضیاءپور بود.
از همان آغاز جنبش، به قصد رساندن پیام نوخواهی و سنتشکنی به جامعهی تشنهی حرف نو، نشستهایی آزاد و عمومی نیز در دفتر انجمن برگزار میشد. کِی؟ هر بعدازظهرِ روز جمعه. حضار پیر و جوان بر چهارپایههای خاص آتلیه در فضای باز مشجّر مینشستند و مشتاقانه به سخنانی که تازگی داشت، گوش میدادند. در فاصلهی بین سخنرانی پرسشهایی طرح میکردند و بحثهای پُرشوری درمیگرفت.
اینگونه شد که با گروه خروسجنگی یک سلسله مباحث هنری و جدالهای سازنده در فضای هنری و ادبی ایران بهوجود آمد. با آنکه ضیاءپور خود نقاش بود و اندیشهی برانداختن نظام کهنهی نقاشی وطنی را در سر میپروراند، فعالیتهای این انجمن فقط به نقاشی معطوف نبود و با شعارِ «خودمان باشیم، تکرار نکنیم و مقلد نباشیم.»، به ادبیات نمایشی، داستاننویسی، موسیقی و شعر هم میپرداخت. طبیعی بود از آن پس هرکس اینگونه اندیشهی واپسگرایانهی حاکم را پس میزد، سببساز جریانی تازه و نوگرا میشد و بر تعداد خروسجنگیها میافزود. با این رَویه بود که مرتضی حنانه (در حوزهی موسیقی) و نیما یوشیج و منوچهر شیبانی (در حوزهی شعر) هم به جمع آن سه جوانِ نوجو اضافه شدند. نمودش آثار آنها در دوره اول مجلهی ساختارشکنِ خروسجنگی است.
جایگاه شیبانی اما در سازماندهی اُرگان رسانهای جنبش در سطحی دیگر، همپای مؤسسان نهضت و مهمتر و مؤثرتر از اعضای دیگر بود. چرا؟ مؤید این ادعا، شناسنامهی مجلهی خروسجنگی است. و چگونه؟ در چهار شمارهی نخست مجله، بهرغم حضور پررنگ نیما (با شعرِ نو) و حنانه (با مقالاتی دربارهی موسیقی)، این فقط نام او بود که همردهی نام پایهگذاران جنبش بهعنوان هیئت تحریریه درج شد.
حالا پرسش این است که نقش شیبانی در جنبش - از ابتدا تا افولش- چه بود؟ شعر و ادب در خاندان شیبانی موروثی بود. پدربزرگش (ابونصر فتحاللهخان شیبانی کاشانی) از شعرای شاخص دورهی بازگشت ادبی در عهد ناصری بود و همین او را از کودکی به تجربهی شاعری کشاند. منتها بعدتر در سبک و سیاق شاعری همعقیده ابوالقاسم لاهوتی شد که پیشتر از نیما، نوگرایی را در نظم فارسی تجربه کرده بود. اما همهی هنر منوچهر شیبانی این نبود.
تحصیل در هنرستان نساجی (طراحی و چاپ پارچه)، آموزش در هنرستان تئاتر/ هنرپیشگی نزد پیشگامانی چون نوشین و کمی بعدتر ورود به دانشکدهی هنرهای زیبا و تحصیل در رشتهی نقاشی، و آموزش موسیقی نزد پرویز محمود و روبیک گریگوریان و معاشرت با مرتضی حنانه، باعث شد به عرصههای پهناورتری از هنر قدم بگذارد. بعدها سینما هم به این مجموعه اضافه شد.
حضور شیبانی در تهران و گرایشاش به اتحادیهی مستقل کارگری وابسته به حزب تودهی ایران، و اشتغال در روزنامهی چپی «ظفر» بهعنوان حروفچین، اسباب آشناییاش با احسان طبری (از اعضای کمیتهی مرکزی حزب) شد.
هم او، و هم احمد شاملو نیز، کمی بعد، واسطهی دیدارهای شاعر جوان با نیما شدند که خود در آینده (در ابتدای جلوهگری نوگرایان در شمایل خروسجنگی) در حلقهی یارانِ ضیاءپورِ تازه از فرنگ بازآمده، درآمد.
شیبانی اما خیلی پیشتر از ورود به تحریریهی خروسجنگی، انتشار کتاب و مجموعهاشعارش را تجربه کرده بود. «جرقه» (1324) تحت تأثیر ایدهها و اندیشههای ادبی و سیاسی لاهوتی در قالب نظمِ نو (موسوم به نیمایی) پدید آمد و ستایش منتقدان را برانگیخت. همچنین او بهعنوان جوانترین شاعر نوگرای ایران، به همراه نوشین، نیما و هدایت، در نخستین کنگرهی نویسندگان ایرانی در سال 1325 حضور یافت. از آن پس اشعار و هم نمایشنامهای از او در مجلاتی چون «جام جم» به طبع رسید. همین هم نقطهی وصل او به جلیل ضیاءپور (راهبر خروسجنگیها در آغاز راه) شد؛ یعنی از بعد از مشارکت در تأسیس انجمن هنری «جام جم» در سال 1327، با سهراب سپهری، سیاوش کسرایی، داریوش همایون و...
شیبانى، پس از درخشش قلمش و حضور پررنگش در اجتماعات هنری و شاید بیشتر به دلیل کنجکاویهایش در نقاشی، توسط جلیل ضیاءپور که بهتازگی در نقاشی تئوری رد مکاتب را طرح کرده بود، با هدف جستوجو برای یافتن زبانی نو در هنر و ادبیات به انجمن خروسجنگی دعوت شد و در اواخر سال 1327 نامش در شناسنامهی مجله خروسجنگی، بهعنوان نخستین دبیر شعر و عضو تحریریه، در کنار نام سه مؤسس و اعضای اصلی تحریریهی چاپ شد.
شیبانی از آن پس جز در قامت عضوی از تحریریه، در شمایل یک شاعر نیز در این مجله درخشید. او در صفحات 41 تا 45 نخستین شمارهی مجلهی «خروسجنگی»، با شعر «عصیان»اش، نخستین ضربهها را بر پیکرهی شعر چارپاره دههی 30 زد. شعری متفاوت، با زبانی غریب و وزنی جدید که در کنار شعر درخشان «از شهر صبح» نیما که مانیفست نهضت بود، حالا یک دوئت را نشان میداد:
دلفروز اخترِ صبح، میشود از پسِ کُهسار پدید
ماه چونان زنِ شومردهی زار، به سَرِ مُردهی شهر
اشک میبارد و پاشَد به تنش، با تأثّر کافور
سایهی قوسی هر گنبد مخروبه به خاک، چهره میساید و وهم انگیزد.
سایهی سروبُنی از لب جوی، سینهکش، ترسانترسان
ز چمن بگذشته، با ستونهای سپید ایوان
به هم آمیزد
آنسان که در آغوش کشد، عاشقی دلبر خویش.
کوچههای کجومعوج چو یکی نور سیاه
بکشیده است به رخسار غمآلودهی شهر...
از شیبانی در صفحات 1 و 2 شمارهی دوم خروسجنگی نیز شعری با نام سکوت منتشر شد. دنبالهی همان معاصریت و مضمونگرایی که در هنر پیجویی میکرد و البته خلق تابلوهایی اینبار نه با رنگ روی بوم، که با واسطهی کلمات:
اهریمنِ سکوت
خندید، بیصدا
از زیر بالش اهرمنان با سمندها
پیدا شدند زود
مانند تیرهدود
دوشیزگان نرم صداهای گونهگون
وحشتزده و گیج
بگریختند.
اهریمنان به تک
با اسبهای غول پرنده
دنبالشان شدند.
آواره هرچه دختر آهنگ مانده بود
چون برق، ناگهانیشان از زمین سرد
بربودند.
بر دوشها کشیده و بر دوردستها
بردندشان به تاخت.
آنجا که نیست جز افقی تار و غمفزا
انداختند بار
سبکبال و بیخیال
آهنگ بازگشت نمودند.
اهریمن سکوت
خندید بیصدا...
شیبانی در صفحهی 20 تا 24 شمارهی سوم خروسجنگی، با شعری بهنام «بهسوی زندگی» ایدههای ادبیاش را اظهار کرد:
هوا توفنده چون شیری غضبناک
که زنجیر اسارت را شکسته است
سکوت محض گورستان، شکسته است.
***
بپیچد باد
ز لای چشمههای کاشی فیروزهای
درون بقعهها...
بلرزد چلچراغ مقبره آرام
برقصد صوفیانه سایهها با نقش کاشیها
به کنجی قاری پیر
عبا بر سرکشیده، سر بجنباند
به روح میت مغفور
دمادم آیهی رحمت فرو خواند.
بر گوری افکنده است سنگ مرمری سنگین
بر آن بنوشته نام مردهی خلدآشیانی را.
بسی القاب مغلق
چنان لفافهی زربفت پیچیده است بر آن نام.
تو گویی سنگ مرمر را کند سنگینتر این القاب.
فشار آن همه بر مرده میآید و
یقیناً میت بیچاره از این رنج فرساید.
درون خاکهای برهم افشرده،
کفن پوشیده نعشی دمبهدم پوسد...
و دیگرشعری بهنامِ مرداب، از شیبانی در صفحهی 35 شمارهی 4 خروسجنگی در دورهی اول:
«مرداب» خموش
مرموز و فکور و دهشتانگیز است.
نیهای بلند
بنوشته حروف مغلق و ناخوانا
بر لوحهی آبهای قیراندود.
مهتاب پریدهرنگ میتابد
تا روزن ساقههای خشک نی.
امواج گریخته سوی نیزار
آهسته و باوقار میجنبد؛ آن
رنگی دارد از دنیای حوادث بگذشته
وز عالم رازها...
بر هر خزهی سیاه بنشسته، حیرانوزغی
با چهرهی زشت نفرتانگیزش.
چشمانش میان کاسه میچرخند
پویان پی چیست؟
در آب سیاه پر لجن لولد، بس کرم؛
انبوه چنان کلاف سردرگم
با تنهای سفید لغزنده...
و در صفحه 1 تا 5 شمارهی 5 خروسجنگی (شمارهای که دیگر در شناسنامهاش از شیبانی بهعنوان عضو هیئت تحریریه نامی نیست)، از او شعری تحت عنوان آتشکده خاموش آمده که بعدها (دههی 40) در دفتری با همین عنوان بازنشر شد:
هیکل خمخوردهی آتشکده
از فراز کوهساران
چهرهی پرچین، نماید.
پارههای ابر خاکیرنگ بر گردش بپیچیده است
گویی
هاله افکنده است بر رخسارهی مرگش.
***
در فضای خفهی تاریک آتشگاه
زیر نوری که ز روزنهای هر طاق شکسته
همچنان آبیکه میریزد ز دوشی
گردهی برجستگیهای خطوط صفحهی دیوار را شوید.
بر فراز پلههای سنگی واریخته
بالهای پرشکست سودهی اهورمزدا
سایه افکنده است تیره
روی آتشدان خاموشی...
رابطهی شیبانی با خروسجنگیها (بهویژه با جلیل ضیاءپور) اما بعد از تعطیلی جبری مجله در بهار 1328 دستخوش اختلالاتی شد. معطوف به گرایشات تودهمحور شیبانی و تضاد ایدههای حزبیاش با مشی هنری و زیست اجتماعی ضیاءپور، اختلافاتی میان آن دو در برداشتهای ادبی-هنری درگرفت که در نهایت در پوشش پاسخی تندوتیز از سوی شیبانی، در شمارهی 878310 روزنامهی ایران منتشر شد و به عرصهی عمومی کشید.
یادداشت شیبانی، پاسخی بود انتقادی به سخنرانی فروردین 1328 ضیاءپور در نخستین جشن سالانهی انجمن خروسجنگی در دفاع از سبک نویسندگی غلامحسین غریب (عضو مؤسس دیگر انجمن) و لزوم مقابله با آثار نویسندگان مقلد. شیبانی که خود اهل قلم بود، در این یادداشت با ارجاع به سخنان ضیاءپور که نقد را مبحثی تخصصی میدانست، شخص ضیاءپور را بهعنوان یک نقاش، فاقد صلاحیت در اظهارنظر پیرامون کیفیت آثار ادبی دانست. این تعارض آرا که حتی در کلام به تخاصم کشید، در گاهِ حضور پرشور و خشمگین هوشنگ ایرانی در انجمن خروسجنگی و انتشار دورهی دوم مجله، به تصمیمی مشترک منجر شد؛ کنارهگرفتن از هیئت تحریریه.
ضیاءپور بهرغم مخالفت قلبی غریب (دیگر پایهگذار انجمن)، در واکنش به تندرویهای ایرانی، بیآنکه برای انجمن و انتخاب تازهاش سدی شود و در مسیر تجربهای نو برای جریان نوگرایی هنری خللی ایجاد کند، از دورهی دوم خروسجنگی، بیتنش و حاشیه از جمع دوستان کناره گرفت و تنها نظارهگر ادامهی ماجرا شد. منوچهر شیبانی هم بهعنوان کسی که از نظر ایده و جهانبینی بیشترین اختلاف را با او داشت، مشابه همین کار را کرد.
دوری شیبانی از خروسهای جنگی، اما چندان به درازا نکشید. او بهرغم عدم حضور ضیاءپور، همراه دیگر یارانِ خروسجنگی در فروردین سال 1331 با پرچمداری هوشنگ ایرانی و بهاتفاق پرویز داریوش، عبدالحسین احسانی و چند تن دیگر، تجربه دیگری را در زمینه مطبوعات آغاز کرد. انتشار مجله «موج» با مدیریت عبدالله فریار، انتخاب تازهی ایرانی، شیبانی و دیگر خروسجنگیها بود. این موج تازه اما با یک عقبنشینی آشکار به نسبت خروسجنگی دوم، بسیار ملایم و آرام و کمتنش بود. با اینحال، این فصلنامه پس از انتشار همان اولین شمارهاش با تیراژ 500 نسخه بهدلیل فقر امکانات و عدم استقبال جامعهی ادبی-هنری تعطیل شد.
شیبانی پس از آن جز شعر، عرصههای دیگر هنری را هم تجربه کرد. تحصیلاتش را در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به اتمام رساند، به ایتالیا رفت و در دانشکدهی هنرهای زیبای رُم طراحی صحنه خواند و از این دوره بهبعد در گالریهای ایتالیا و ترکیه نمایشگاههای نقاشی متعددی برگزار کرد. به موازات آن از صنعت سینما بیشتر آموخت و همزمان با طی دوران دانشجویی، برای کمکخرجی و امرار معاش به کار دوبله پرداخت. در دورهای برخی فیلمهای سینمایی ایتالیایی با صدای او به زبان فارسی شنیده شد. در این مقطع تجربههایی را از سر گذراند که در نهایت منجر به قرابت دوباره با جلیل ضیاءپور و کنش مشترک هنری با او شد.
شیبانی در دانشکدهی هنرهای زیبای رُم توسط پروفسور مِلی (mieli) با نحوهی تعمیر بناهای تاریخی آشنایی علمی و عملی پیدا کرد. سپس وارد گروههای دانشجویی بازسازی شد و در تعمیر کلیساهای سنت کلمانتور، سنتا ماریاماجوره شرکت کرد. همچنین در فلورانس و ناپل به کار تعمیر فرسک و موزاییکهای رومی پرداخت و از این راه به طرز کاربرد مواد در نقاشی دوران رنسانس و قبل از آن آگاهی پیدا کرد. متعاقب آن، در سال 1335 و در هنگامهی بازگشت به ایران، یکبار دیگر از سوی جلیل ضیاءپور که آن زمان سرپرستی موزهی مردمشناسی را به عهده داشت، دعوت به کار شد. برای چه؟ شاید مهمترین و جدیترین اقدام جلیل ضیاءپور در سال 1335 آغاز پروژهای تحقیقاتی برای ثبت و ضبط نقوش زینتی در نواحی شرقی و جنوبی ایران بود. این پروژه که ابتدا با سفر به سیستان، بلوچستان، کرمان، فارس و جزایر کلید خورد، با مسافرتی سهساله به تمام نواحی ایران بهجهت تحقیق در زمینهی فرهنگ و هنر عامه پیوند خورد و برای فرهنگ و هنر ایران ثمرات بسیار ارزشمندی به همراه داشت.
ضیاءپور برای بهسامان شدن این پروژهی تحقیقاتی، با کنار گذاشتن اختلافات باقیمانده از روزهای فعالیت در انجمن خروسجنگی، از شیبانی دعوت به همکاری کرد. او نیز پذیرفت و با او برای تحقیق دربارهی نقشونگار ظرفوظروف و قالیها و گلیمهای عشایر به جنوب ایران سفر کرد. حاصل آن تحقیقات و همراهی دوساله، به برگزاری کنفرانسهایی در تالار فرهنگ و هنر انجمن ایران و آمریکا، نمایشگاهی از آثار تحقیقی و نمایش آثار نقاشی در انجمن روابط فرهنگی ایران و ایتالیای تهران و هتل هیلتون منجر شد. نیز ادارهی کل فرهنگ عامه تاسیس گردید.
از این پس هرچه ضیاءپور بیشتر در کار پژوهش فرو میرفت، وجههی نقاشانهی شیبانی بیشتر جلوهگر میشد. تا آنجا که در نخستین بینال (دوسالانه) هنرهای زیبای تهران به سال 1337 (جایی که ضیاءپور با تابلوی زنِ کرد قوچان برگزیدهی اصلی و برندهی مدال زرین شد) به جهت رویکرد استادانه در ترکیب رنگها و مهارت در نمایش طرحها با دریافت جایزه، مورد ستایش داوران قرار گرفت و نامش در تاریخ نقاشی معاصر ایران (همچون تاریخ شعرِ مدرن فارسی) در ردیف پیشگامان نوگرایی تثبیت شد.
نظرات کاربران