,,

نقاشانی همچون منوچهر شیبانی عناصر نقاشی را که در مبدا هیچ هستند، در مقصد به همه‌‌چیز می‌رسانند تا آن هیچ بزرگ و والا را تجربه کنند.

مردی با جانی  از نتاج هرگز  و تنی از تبارِ هیچ

مردی با جانی از نتاج هرگز و تنی از تبارِ هیچ

به یاد منوچهرشیبانی

اولین‌بار که برای تدریس به کاشان رفتم اصلا فکر نمی‌کردم کنار موزه منوچهر شیبانی بیتوته کنم. دو سه ‌روز در همسایگی نقاشی‌های منوچهر شیبانی در خانه احسان اقامت داشتم. شاید خیلی‌ها کاشان را با سهراب سپهری بشناسند اما من کاشان را با منوچهر شیبانی می‌شناختم.

جایی خوانده بودم که سهراب سپهری، منوچهر شیبانی و صادق بریرانی به «سه تفنگدار دانشکده‌ی هنرهای زیبا» معروف بودند. آن‌ها دانشجویان یاغی و طاغی دانشکده شده بودند. چیزهایی جدیدی را در نقاشی ایران می‌خواستند. سپهری، شیبانی را که به هنرِ متفاوت علاقه‌ی زیادی داشت، به جلیل ضیاءپور معرفی کرد و شیبانی در کنار سپهری و دیگران در تاسیس مجله خروس جنگی با ضیاءپور همکاری کرد. منوچهر شیبانی نمونه یک هنرمند چند‌رسانه‌ای است یا همان multidisciplinary. 

او در ساحت‌های دیگر هنر هم فعال بود. شعر می‌گفت. اپرا می‌نوشت و... از این‌رو می‌شود گفت به تک‌بعدی‌سازی مدرنیسم تن نداده بود. شیبانی به آبادی‌های نقاشی ایرانی تسلط داشت یعنی می‌توانست یک نقاشی واقع‌گرا از یک خانه را تولید کند. اما او شکوه را در خرابه‌ها می‌دید. او یک مخرب بود و خوب می‌دانست کار هنر و نقاشی تخریب است. نقاشی‌هایش خرابه فرم‌هاست. شیبانی این شعر افصح المتکلمین سعدی را حتما خوانده بود: منتهای کمال نقصان است / گل بریزد به وقت سیرابی. و به‌ قول بهرام دبیری: شراب را از انگور می‌سازند.

من عاشق خرابه‌ها هستم. بعدها که سه‌سال مقیم کاشان شدم خرابه‌گرد کاشان بودم. تخریب و خرابه واژه‌های سهمگینی هستند، از این‌رو خرابه‌ در برابر آبادی سهمگین‌تر و موثرتر است‌. تاثیر بیشتری روی ما می‌گذارد. اول می‌خواهم بگویم تخریب چرا و کی اصیل است، بعد به تخریب در کارهای شیبانی خواهم رسید. چرا عکس‌هایی که در تکنیک عکاسی تخریب شده‌اند موجه هستند؟ چون این عکس‌ها تخریب یک عکسِ آباد و واضح هستند، چون بنیان آبادی دارند. دوربین عکاسی از تخریب یک عکس سالم و تمیز به این عکس‌ها می‌رسد

من اسیر خرابه‌های کاشان شده بودم. خرابه‌های بافت تاریخی کاشان بنیادها و بنیان‌های آبادی هستند، ولی آیا هر خرابه‌ای باشکوه است؟ بگذارید در این‌جا فرم و دفرماسیون را با آبادی و تخریب متناظر بدانیم. چرا اغلب دفرماسیون‌ها در نقاشی و معماری، بی‌چیز هستند؟ و آن چیز عظیم را که یک صورت دفرمه‌ی کهنسال یا یک خرابه دارد، ندارند. چرا دفرماسیون‌های بهمن محصص و فرانسیس بیکن، شکوه یک تخریب والا را دارند؟ پاسخ را فردریش شیلر در نامه‌هایش به شاهزاده آلمانی داده است. در این‌جا مجبور به ستایش امر منفی یا ناهنجاری در برابر امر تاریخی مثبت و هنجار هستیم.

تخریب و دفرماسیون زمانی درست و موثر است که بعد از رسیدن به یک فرم کمال‌یافته صورت بگیرد. یعنی شخص یک طراح توانا باشد و بعد از رسیدن به این قدرت به تخریب فرم دست بزند. درست مثل خرابه یک بنای کامل و معمارانه وگرنه خرابه یک آپارتمان بسازبفروشی با نمای رومی فقط خنده‌دار است، همین. از این‌رو اغلب فیگوراسیون‌های دفرمه که به ugly art  هم معروف شده‌اند، فقط موجبات مضحکه صاحب اثر و خنده مخاطب را فراهم می‌کننند. تا زمانی‌که از تولید یک فرم درست و کامل ناتوان هستیم، نباید به تولید نافرم و ناقص و مخروب روی بیاوریم. به‌عبارتی برای رسیدن به دفرماسیون اول باید وارد فرم شویم و از فرم خارج شویم و به دفرم برسیم. وقتی خرابه‌ات بنیان آبادی ندارد، یعنی چیزی ندارد‌. بدل یک خرابه اصیل است. فیک و تصنعی‌ست. تقلید احمقانه از دیده‌هاست. ادا است، درست مثل آدم‌هایی است که ادای افسردگی در می‌آورند غافل از این‌که در هیئت یک آدم لوس و ضعیف ظاهر می‌شوند. کسی می‌تواند تخریب کند که سازنده خوبی باشد. سکوت کسی که حرف دارد بیان مهم‌تری است مثل سکوت خرابه‌ها و ویرانه‌ها. اما چرا هنرمندان اصیلی مثل منوچهر شیبانی دست به تخریب و دفرماسیون فرم‌های کمال یافته می‌زنند؟

چون در روحِ کمال، یک پایان و قطعیت وجود دارد و هنر، امر پایان‌مند و قطعی را برنمی‌تابد. نقصان و تخریب تا ابد و بدون قطعیت می‌توانند استمرار داشته باشند. برای رسیدن به کمال یک چیز مثلا نقاشی، آموزش و ممارست لازم است و چه درست بود لقب کمال‌المک برای محمد غفاری. ایشان به کمال تکنیک و فرم دست پیدا کرده بودند، اما این کمال و قطعیت برای روح عاصی شیبانی و خیلی‌ها کافی و آرام‌بخش نبود. شیبانی و کمال‌الملک مثل راننده ماشینی هستند که سرنشینان این ماشین عوامل نقاشی هستند. فرم جلو نشسته است، رنگ و بافت هم عقب نشسته‌اند. کمال‌الملک مسافرانش را سالم و سرحال به مقصد می‌رساند اما از ماشین پیاده نمی‌کند. اما شیبانی علاوه بر این‌که مسافرهایش را پیاده می‌کند آن‌ها را به‌ حال خودشان رها می‌کند. بعضی از فرم‌های شیبانی از مقصد دوباره به مبدا برمی‌گردند. گاهی صورت انسان‌های شیبانی در نقاشی به اشکال اولیه مثل مثلث و دایره بر می‌گردد. شیبانی عوامل نقاشی را به قله می‌رساند و رهایشان می‌کند تا پرواز کنند. اکثریت قریب‌ به ‌اتفاق به اصطلاح نقاشی‌های دفرمه این‌روزها به دلیل ناتوانی نقاش در رسیدن و رساندن به قله‌های نقاشی، همیشه در همان چاه پروپاگاندای گالری‌ها و حراج‌ها و بینال‌ها می‌مانند و می‌پوسند.

نقاشانی مثل شیبانی، بهمن محصص، فرانسیس بیکن، بهرام دبیری، حسین ماهر، علی ذاکری، اوژن شیراوژن، ساله شریفی ،سجاد سلمان و ... عناصر نقاشی را که در مبدا هیچ هستند، در مقصد به همه‌‌چیز می‌رسانند تا آن هیچ بزرگ و والا را تجربه کنند. آن هیچ پُر و نه توخالی. این نقاشی‌ها به تواضع اصیل رسیده‌اند. کسی که هزاران چیز دارد و با تواضع می‌گوید من هیچ هستم، آن هیچ بزرگ است اما کسی که چیزی ندارد و می‌خواهد با نقاب تواضع قلابی، تهی‌بودنش را مخفی کند و می‌گوید من هیچم، آن هیچ خالی است.

 

 

 

 

 

پاورقی

عنوان جستار وامدار شعری از شاعر فقید مظاهر مصفا است

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ

 جان از نِتاجِ هرگز و تن از تبارِ هیچ

مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ

سیمرغْ جویِ غافلم از کوهسارِ هیچ

نظرات کاربران