,,

محمد مختاری، شاعر و نظریه‌پردازی که جانش را به عنوان وجه‌المنازعه‌ی قدرت و فرهنگ قمار کرد، گفته بود: «ملّتی که گفت‌وگو نمی‌کند، سخنرانی می‌کند».

برای توی کوچه رقصیدن

برای توی کوچه رقصیدن

گفت‌وگوی بین دیوارنوشته‌ها، جغرافیای رنگ و ننگ در کوچه‌ها را تغییر داده است

محمد مختاری، شاعر و نظریه‌پردازی که جانش را به عنوان وجه‌المنازعه‌ی قدرت و فرهنگ قمار کرد، گفته بود: «ملّتی که گفت‌وگو نمی‌کند، سخنرانی می‌کند». پاییز و زمستانی که گذشت، با این‌که مسدودترین پاییز و زمستانِ تاریخ معاصر برای گفت‌وگو می‌تواند لقب بگیرد، کوچه‌ها، جغرافیای گفت‌وگو بودند؛ وقتی همه‌ی مسیرهای گفت‌وگو از صندوق گرفته تا خیابان دچار انسداد شد، این کوچه‌ها بودند که به نقشِ سنّتیِ خویش رجعت و گفت‌وگو را بازتولید کردند. کوچه‌های شهر، کوچه‌های روستا، کوچه‌های حرف، کوچه‌های عقیده؛ کوچه‌هایی که کلماتِ سرکوب‌شده در خیابان را میزبانی می‌کنند. انگار که آغوشی امن برای نگاه‌داشت و مراقبت از سرریزِ حرف‌های ممنوعه‌ی خیابان‌ها باشند. چه مرگ‌ها، چه درودها، چه زندگی‌ها و چه فریادهایی که تنها کوچه‌ها را برای ادامه‌ی حیات خویش یافته و بدان پناه برده‌اند. انگار که کوچه‌ها و دیوارهای‌شان، آخرین سنگرِ کلماتِ سرخ بوده باشند.

تازه نیست که دیوارها، رسانه باشند. تازه نیست که برای خودشان انقلابی به پا کنند. تازه نیست که کلماتِ لحظه‌ای جسور و ترس‌خورده و عصبی را بر خود نقش بزنند. تازه نیست دیوار... . دیوار، تبار معناشناختیِ یکّه‌ای هم ندارد؛ مثلاً در پهنه‌ی گسترده‌ی ادبیات فارسی، اغلب استعاره‌ای است از بند و حصر. و البته نه فقط در فارسی، که حصرِ پشت دیوار، زبانی‌ست جهانی از حبسیه‌های شاعران عرب تا the wale پینک فلوید. از آن سو، علی‌الظاهر قرار است امن و آرامش را تأمین کند. حالا اما مدت‌هاست از آن به عنوان رسانه یاد می‌شود؛ رسانه‌ای برای سخنِ پرده‌دَر، برای حرف‌هایی که در گلو پنهان مانده‌اند، برای سخنِ گزاف، برای هنرِ ممنوعه. اما آن‌چه این روزها دیوارهای کوچه‌ها، به کلمه بر تن تجربه می‌کنند، آن‌ها را از مسلخِ رسانه‌ای سخن‌گو و تک‌ساحت رهایی بخشیده است. دیوارها، در گفت‌وگو هستند. امشب یکی مرگ را نقش می‌زند و صبح، درودی بر سرِ مرگ می‌نشیند. امشب؛ لعنی و نفرینی و، صبح؛ ستایش و ثنایی. گاهی هم گفت‌وگوی رنگ‌هاست که شکل می‌گیرد. می‌خواهند پاک کنند. گاهی هم گفت‌وگوی ننگ. که می‌گویند پاک نمی‌شود. گاهی هم نه رنگ است و نه کلام؛ نقشی‌ست برای زُدودن. یکی نوشته: «مرگ بر روال عادی» ـ و البته چه نوری از رنگِ سیاهِ این حروف بر دیوارِ کوچه بیرون می‌زند ـ و دیگری، با سبزِ تاریک، «مرگ» را پرنده‌ای کرده، «روال» را قویی رقصان و «عادی» را به‌سختی، قلب. اَشکال به سرکوبِ کلام برآمده‌اند. آن دیگری «لبیک» را با قرمز، خونین کرده و باقیِ کلام، مثلِ سطری خون‌خورده قد عَلَم کرده است. چه می‌گویند؟ این چه گفت‌وگویی است که در کوچه‌ها بر پا شده است؟ کوچه‌ها، که سنّتاً، جغرافیای گفت‌وگو بودند، ـ گفت‌وگوی مادران، همسایه‌ها ـ، حالا مجالِ ازدست‌رفته‌ی گفت‌وگو را به رنگ‌ها و اَشکال مختلف، بازتولید کرده‌اند. گفت‌وگویی به زبانِ فارسی، گفت‌وگویی به زبانِ جهانیِ اَشکال؛ گرافیتی‌های سرکوب.

چنین گفت‌وگویی، فارغ از این‌که با کلام یا با نقش در جریان باشد، دیوار را از وجهِ تقریباً نوظهور خود به عنوانِ «رسانه»، به ساحتِ کاملاً نوظهورِ آن به عنوان «رسانه‌ی تعاملی» رسانده است. همان که اهلِ فرهنگ به آن می‌گویند اینتراکتیو مدیا. حالا البته این «رسانه‌ی تعاملی» را به هر آن‌چه شما جز از مسیر تلویزیون، پولی پرداخت می‌کنید و به تماشا می‌نشینید یا می‌شنوید هم اطلاق می‌کنند؛ اطلاقی در تقلیلِ تعامل و تخفیفِ مشارکت. دیوار، به عنوان رسانه‌ی تعاملی، تخته‌سیاهی نیست که معلّمی، درس کند و شاگردانی مشق. تابلوی اعلانات اداره نیست که رییس دستور کند و کارگر و کارمند اجرا. محلِ مشارکت است. جای ابراز است؛ ابرازِ باورها. چه منحط و چه متعالی. چه خط‌زننده و پاک‌کننده، و چه تکمیل‌کننده. در خط‌زدن باز هم سرکوب هست. اما این، سرکوبِ گفت‌وگو نیست، گفت‌وگوی سرکوب است. چه با رنگ بر ننگ و چه با ننگ بر کلمه. یدالله رویایی نوشته بود: «اینجا دیگر امضا ثبت گذشته نیست، اتفاقی افتاده است». بله، امضای گفت‌وگو بر دیوارها، اتفاقی تازه است.

 

***

راستی پرنده‌ای که بر دیوارِ کوچه می‌میرد، یا آن قوی رقصان، چه می‌خواهند بگویند؟

چه مهمانیِ عجیبی است برای کلماتی که آمده‌اند توی کوچه‌ها برقصند؛ توی کوچه رقصیدنِ کلمه‌ها! هیچ چیز، نه! هیچ چیز دیگر عادی نیست.

 

 

 

  

نظرات کاربران